مدل ساختاری معنویت و هویت معنوی

 

با توجه به محدودیت­های مطرح شده، مک­دونالد (۲۰۰۰،۱۹۹۷) با بهره گرفتن از روش تجربی که در ابداع مدل طبقه ­بندی شخصیت به کار رفته ­است، با بررسی ابزارهای موجود در رابطه با معنویت (شامل ۱۹ مقیاس مربوط به معنویت و سازه­های مشابه) و بر اساس نتایج حاصل از تحلیل عوامل، معنویت را به عنوان یک سازه­ی چند بعدی و در قالب یک مدل توصیفی پنج عاملی مفهوم­سازی کرد. هر یک از ابعاد شامل جنبه­ های اساسی و منحصر به فرد معنویت می­باشد که از طریق تحلیل عامل ابزارهای موجود در این زمینه حاصل شده­است.

 

ابعاد این مدل شامل تجارب معنوی، مذهب، جهت­گیری شناختی به معنویت، باورهای فرا­­طبیعی و بهزیستی وجودی می­باشد که بر اساس نظریه­ هویت اریکسون در قالب یک مدل زیستی- روانی- اجتماعی یکپارچه شده ­اند.

 

تجارب معنوی بعد تجربی و پدیدارشناسی این مدل است که بر اساس تصاویر گرفته شده از مغز به ساختار عصبی لوب فرونتال، تمپرال و پاریتال مربوط است. بنابراین می­توان چنین نتیجه گرفت که ساختار عصبی و زیستی انسان به گونه­ای است که تجارب معنوی را خلق می­ کند. بر این اساس، تجارب معنوی بخشی از پتانسیل تحولی ذاتی انسان و عامل علّی قوی در بروز معنویت در تمام اشکال خود است.

 

 

در حالی­که تجارب معنوی به عنوان بعد زیستی معنویت در نظر گرفته می­ شود، بعد مذهب با سازمان­های اجتماعی و فرایند اجتماعی مربوط به معنویت در ارتباط است. مذهب به عنوان یک واسطه­ اجتماعی در نظر گرفته می­ شود که نه تنها باعث می­ شود افراد زبان و اعمال خاص جهت فهم امور معنوی را بیاموزند، بلکه زمینه­­ساز بروز تجارب معنوی بیشتری می­ شود. بنابراین، اگرچه تجارب معنوی به عنوان یک عامل زیستی در این مدل در نظر گرفته می­ شود، مذهب به عنوان یک عامل اجتماعی مطرح است و تعامل این دو بعد با یکدیگر بروز معنویت را تسهیل می­نماید.

 

ابعاد دیگر این مدل جهت­گیری شناختی به معنویت و عقاید فراطبیعی است و از آن جهت که هر دو بعد به باورها و نگرش­های افراد مربوطند به صورت مشابه در نظر گرفته می­شوند. در جهت­گیری شناختی، باورها به وجود و اهمیت معنویت برای زندگی و کارکرد روزانه مربوط است. در حالی­که، در باورهای فراطبیعی باورها به این فرض مربوط می­شوند که انسان­ها قادر به انجام کارهایی هستند که از فرایند و مکانیزم­ های معمول و قوانین علّت و معلولی تبعیت نمی­ کنند (مانند جا به جا کردن اشیا از طریق ذهن). به طور کلی دو بعد جهت­گیری شناختی به معنویت و باورهای فراطبیعی شامل عقاید و نگرش­های مرکزی خود” افراد می­شوند و بیانگر نحوه­ای هستند که معنویت از طریق رفتار و شناخت انسان نمود می­یابد. این اعتقادات و نگرش­ها به عنوان طرحواره­ی شناختی درونی در نظر گرفته می­ شود که به ادراک فرد در رابطه با اهمیت معنویت و بروز آن در زندگی روزانه­ شکل می­دهد. در اینجا، اعتقاد در مورد خود فرد به عنوان وجودی معنوی، در بردارنده­ی مفهوم هویت معنوی است و بدین ترتیب، دو بعد جهت­گیری شناختی به معنویت و باورهای فراطبیعی با یکدیگر ساختار من معنویی را تشکیل می­ دهند.

 

 

آخرین بعد این مدل بهزیستی وجودی است که مانند بعد جهت­گیری شناختی به معنویت و باورهای فراطبیعی با ادراک افراد از خود سر و کار دارد. در حالیکه جهت­گیری شناختی به معنویت، در بردارنده­ی عقاید کلی راجع به قرار گرفتن معنویت در طرحواره­ی ادراکی کلی افراد است، بهزیستی وجودی به ارزیابی فرد از کارکرد خود مربوط می­ شود و در واقع بیانگر میزانی است که افراد خودشان را با استرس­ها و رویدادهای زندگی منطبق می­سازند و با آن مقابله می­ کنند.

 

به طور کلی، مدل پنج عاملی معنویت را می­توان در سه سطح از معنویت سازمان­دهی کرد، این سه سطح عبارتند از معنویت اولیه، ساختار خود معنوی و ارزیابی خود معنوی.

 

معنویت اولیه به عنوان یک عامل زیستی- اجتماعی از تعامل تجارب معنوی و مذهب شکل می­گیرد و در واقع،  شامل عوامل علّی اصلی است که فراتر از احساس روانی خود گسترش می­یابند اما نحوه­ شکل­ گیری و کارکرد آن را تحت تأثیر قرار می­دهد. ساختار خود معنوی نیز از ترکیب جهت­گیری شناختی به معنویت و باورهای فراطبیعی تشکیل می­ شود که یک طرحواره­ی شناختی است که حدود ساختار و کارکرد خود را تعریف می­ کند. ارزیابی خود معنوی نیز ارزیابی خود بر اساس تأثیرات دریافت شده از معنویت در مقابله با استرس­ها است که از بهزیستی وجودی تشکیل می­ شود.

 

مک­دونالد در رابطه با ارتباط بین عوامل موجود در مدل پنج بعدی خود و هویت معنوی معتقد است که عوامل معنوی اولیه اثر مستقیمی بر هویت معنوی دارند. بدین نحو که مذهب و تجارب معنوی با یکدیگر تعامل می­ کنند تا معنا و بافت روانشناختی لازم برای بروز هویت معنوی را ایجاد کنند. علاوه بر این، او سه متغیر واسطه­ای خانواده و اجتماع، سبک زندگی و نفوذپذیری خود را در ارتباط بین مذهب و تجارب معنوی با هویت معنوی در نظر می­گیرد.

 

چنانچه نظریه­ های تحولی هویت بیان می­ کنند، به میزانی که تجارب، اعتقادات، ارزشها و رفتارهای افراد با اعضای گروه­های اجتماعی که فرد در آنها عضویت دارد همسان باشد، احساس خود و منطبق با آن نقش و جایگاه فرد در گروه نیز تحکیم می­یابد. بنابراین خانواده به دلیل اثر آشکار آن بر تحول هویت افراد در مدل گنجانده شده است. اثر اجتماع نیز به دلیل برجسته ساختن اثری که جماعت و دسته­های مذهبی بر اعضای خود دارند در مدل گنجانده شده ­است. سبک زندگی نیز به عنوان یک متغیر جدا به منظور گسترش اثر اجتماعی مذهبی بر
انتخاب­های رفتاری در مدل گنجانده شده ­است. برای مثال فردی که عمیقاً به مذهب خود متعهد است بیشتر علاقمند است تا در فعالیت­های مذهبی خصوصی مانند نماز خواندن و مراقبه شرکت کند. این اعمال وقوع تجارب معنوی را تسهیل می­ کند و این تجارب نیز بر احساس هویت فرد به عنوان وجودی معنوی اثر می­گذارد. نهایتاً نفوذپذیری خود بیانگر میزانی است که تجارب معنوی وارد هشیاری می شوند و بر هشیاری مداوم افراد نسبت به خودشان اثر می­گذارد.

 

 

 

[۱] –spiritual experiences

 

[۲]–  religiousness

 

[۳]–  cognitive orientation toward spirituality

 

[۴]–  paranormal beliefs

 

[۵] existential well-being

 

[۶] primary spirituality

 

[۷] ego structural spirituality

 

[۸] ego-evaluative spirituality

منابع پایان نامه روانشناسی با موضوع مدل ساختاری معنویت و هویت معنوی

پایان نامه : رویکرد فراشخصی به هویت معنوی

دانلود پایان نامه روانشناسی در مورد نظریه­ دلبستگی

معنوی ,معنویت ,  ,می­ ,مدل ,تجارب ,تجارب معنوی ,به عنوان ,است که ,معنویت و ,جهت­گیری شناختی

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ شخصی محمدرضا جامی نیکــــ بیانـــــ چرک‌نویس‌های یک شهروند معمولی!. مستر اهوازی شرکت فرش کاشی گروه مهندسی "دیجی ویرا" Ирайнаг | ایرایناگ یَابنَ الغَطارِفَه الاَنجَبِین،اَنتَ اَمانُُ لِاَهلِ الاَرضِ ... تجهیزات شبکه باک موتور سیکلت